یک روز ، شاید دور ، شاید نزدیک
با خودم ملاقات می کنم.
او را به مکان مورد علاقه اش می برم
به او می گویم که دوستش دارم
که به او افتخار می کنم
بغلش می کنم .
بعد از آینده ی روشنش نوید می دهم
یک روز فوق العاده را با او سپری می کنم
آن وقت از خودم خداحافظی می کنم
و
به ماشین زمانم برمی گردم
می دانم که فریبش دادم اما
دروغ بهترین هدیه ای بود که می توانستم به خودم بدهم ...
Let Me Not Forget For A Moment...
برچسب : نویسنده : idead-sparrowe بازدید : 182 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 22:24
برچسب : نویسنده : idead-sparrowe بازدید : 154 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 22:24
برچسب : نویسنده : idead-sparrowe بازدید : 157 تاريخ : يکشنبه 18 اسفند 1398 ساعت: 22:24